جدول جو
جدول جو

معنی خواب گزین - جستجوی لغت در جدول جو

خواب گزین
(تَ لَ کَ دَ / دِ)
آنکه خواب را ترجیح می دهد. (ناظم الاطباء) ، راحت طلب. آسایش دوست. تنبل. (یادداشت مؤ لف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خواب گزار
تصویر خواب گزار
کسی که تعبیر خواب می کند، معبّر
فرهنگ فارسی عمید
(بُ لَ اَ تَ)
بیان خواب کردن. حکایت خواب گفتن، حرفهای نامربوط و پریشان گفتن. خیالات واهی و نادرست بهم بافتن:
کنون نزد من چون زنان بسته دست
همی خواب گویی بکردار مست.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(تَ کَلْ لُ اَ)
نائم. خوابیده. (ناظم الاطباء) ، معبّر. تعبیرخواب کننده. خواب گذار: بامداد معبری را بخواند... خوابگزاری دیگر را فرمود آوردن و این خواب را با وی بگفت. (قابوسنامه) ، آنکه حکایت رؤیای خود کند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا بِ گِ)
خواب سنگین. خواب عمیق. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بَلْ لَتُ کَ دَ)
خواب آلوده بودن. خوابناک بودن، خوابیدن. خفتن. خواب کردن:
تا بدارالامن صلح کل رسیدم کبک مست
خواب راحت میزند در چنگل شهباز من.
صائب (از آنندراج).
خواب از آسایش عهد تو غالب شد چنان
پای در رفتار هم چون دیده خوابی میزند.
حسین ثنائی (از آنندراج).
آفت کم است میوۀ شاخ بلند را
منصور خواب خوش به سر دار میزند.
واله (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تُ مَ / مِ زَ دَ / دِ)
خواب بیننده. رؤیابیننده. آنکه خواب می بیند:
زآنکه انسان در غنا طاغی شود
همچو پیل خواب بین یاغی شود.
مولوی
لغت نامه دهخدا
تصویری از خواب بین
تصویر خواب بین
رویا بیننده، خواب بیننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خود گزین
تصویر خود گزین
خود خواه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خواب گزار
تصویر خواب گزار
((خا. گُ))
معبر، تعبیرکننده خواب
فرهنگ فارسی معین